استان ها > گیلان

از قاب روپوش خونین تا بغض مادران شهید/ وقتی تهران برای ۴۰ علی‌اصغر گریه کرد/از جراحی شهید خرازی تا همدردی با خانواده های شهدا در سالن رازی



به گزارش خبرگزاری طبنا (گیلان): به نقل از  وبدا، هوا گرم بود، اما نه به اندازه داغی که بر روی سینه مادران و خانواده‌های شهیدانی که در مراسم حضور داشتند، سنگینی می‌کرد؛ داغی که هر لحظه شعله‌اش در نگاه‌های خیس و بغض‌های فروخورده‌ پدران، مادران، همسران و فرزندانی که ناگهان با جمله ای یا شعری یا خاطره ای می شکست، بیشتر می‌شد.

همه آمده بودند؛ سالن مراسم جای برای سوزن انداختن نبود. انگار یک ایران، در سالن همایش‌های دانشگاه علوم پزشکی ایران گرد هم آمده بود تا این شعر قیصر امین پور را زبار دیگر در ذهن ها زنده کند: 

من از درون سینه خبر دارم 

از خانه های خونین 

از قصه عروسک خون آلود 

از انفجار مغز سری کوچک

بر بالشی که مملو رویاهاست.

سالن پر بود از جمعیت؛ از کادر درمان و امدادگران هلال‌احمر گرفته تا خانواده‌های داغدار شهدا و مردم قدرشناس. جا برای نشستن نبود اما در عین حال نشسته ها نیز ایستاده، برنامه را دنبال می‌کردند؛

چون دل‌شان نمی‌خواست در برابر نام شهیدان، نشسته باشند.

مارش نظامی که آغاز شد، لرزش طبل‌ها قلب جمعیت را به تپش انداخت. صدای موزیک نظامی با ضرب‌آهنگی حماسی در فضا پیچید و سالن، زیر نور نرم و صدای کوبنده، رنگی از صلابت و دلتنگی گرفت.

سپس گروه سمفونیک با اجرای سرود «کجایید ای شهیدان خدایی» مراسم را از یک بزرگداشت رسمی به آیینی از اشک و الهام بدل کردند. نت‌ها نه از ساز، بلکه از جان نواخته می‌شدند.

همه نگاه‌ها دوخته شده بود به ضلع جنوب شرقی سالن رازی دانشگاه علوم پزشکی ایران. جایی که حالا ۲۲ خانواده مغزز و معظم شهدای سلامت عکس عزیزترین هایشان را در قاب گرفته و بر سینه چسبانده بودند و واژه از وصف آن عاجز است.

 خانواده های معظم شهید غیاثوند، فرزانه آقایی، یاسر زیوری، فاطمه صدیقی، صابر و دیگر نام‌های آشنا، در گفتگو با رسانه‌ها، اشک می‌ریختند و خاطره‌هایشان را تکه‌تکه به صدا درمی‌آوردند. برخی از حضار به آن‌ها نزدیک می‌شدند، دست به شانه می‌زدند، آرام چیزی در گوش‌شان می‌گفتند، و برمی‌گشتند. نه برای دلداری، بلکه برای شریک شدن در داغی که تمام نمی‌شود.

آن ضلعِ ساده، حالا دیگر فقط گوشه‌ای از سالن نبود؛ شده بود تمام صحنه، تمام معنا، تمام اندوه و اما آن تُنگ طاقت دریا نداشت.

حالا این حاج صادق آهنگران بود که با صدایش انگار داشت یکبار دیگر شهریور ۵۹ تا تیر سال ۶۷ را اینبار از در ۱۲ روز خلاصه می کرد. این بیت او انگار بیانیه جمعیتی بود که در یک سالن ۲ هزار نفره سرپا ایستاده بود: 

از ایستادن آسمان خسته نخواهد شد

راهی که با خون باز شد بسته نخواهد شد

در ادامه، تئاتری کوتاه از بازسازی حمله رژیم صهیونیستی به تجریش به نمایش درآمد. جایی که بمب درست بر میدان قدس فرود آمد، لوله‌های آب ترکید و خیابان دهان وا کرد، عابران بی‌گناه، راننده‌های تاکسی، موتورسواران، زنان و کودکان، در کسری از ثانیه میان شعله و آوار گرفتار شدند.

سپس، کلیپی کوتاه از غزه… تصاویرِ مبهم، اما دردآلود، بغض‌هایی را رها کرد که از صبح، صبر کرده بودند برای فروپاشی. در آن لحظه، غزه و تهران، فرقی نداشت؛ همه برای یک درد گریه می‌کردند و برای پزشکان بی مرز جغرافیا معنایی ندارد.

حالا نوبت دکتر محمدرضا ظفرقندی، وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی است که برای دل های داغ دیده اما با صلابت حرف بزند. او وزیری است که هنوز رد تیغ جراحی‌اش بر خاطرات میدان‌های نبرد باقی‌ست؛ کسی که در سال‌های دفاع مقدس، پای شهید خرازی را در اتاق عمل جراحی کرد؛

و حالا، پس از چهار دهه، باز هم در کنار رزمندگان و مردم ایستاده. این بار نه در اهواز و آبادان، که در تهران ۱۴۰۴. 

وزیر بهداشت گفت: خانواده‌های شهدای سلامت، نماینده‌ای از جامعه درمانی ایران هستند. فرزندان شما، همکاران ما بوده‌اند و امروز نیز همچنان در دل‌ها و قلب‌های ما جای دارند؛ چرا که آنان قلب تپنده ایران و جان ما هستند.

وزیر بهداشت ضمن قدردانی از ایثار شهدای مدافع سلامت افزود: فرزندان شما امروز سند مظلومیت، افتخار و ماندگاری شرافت این سرزمین هستند. حضور پدر گرانقدر شهیده دکتر رسولی، نماد استقامت خانواده‌هایی است که عزیزان خود را در راه خدمت صادقانه به مردم تقدیم کرده‌اند.

اشاره وزیر بهداشت به دکتر زهره رسولی مادر رایان دو ماهه است که تصویر او با کپسول اکسیژنی که در دهانش گذاشته بودند از ذهن ها پاک نمیشود. دکتر رسولی به همراه همسر و فرزند دو ماهه اش در حمله رژیم صهیونیستی به سوی از ساختمان های تهران شهید شدند.

دکتر کولیوند رئیس جمعیت هلال احمر با تشبیه جنگ ایران به واقعه عاشورا گفت: ما امسال عاشورا را خیلی خوب دیدیم و حس کردیم. رژیم صهیونیستی خونه‌های مردم را آتش زد و ما در این جنگ ۱۲ روزه ۴۰ علی اصغر داشتیم که شهید شدند.

رییس مرکز جمعیت هلال‌احمر با اشاره به خستگی‌ناپذیری نیروهای هلال‌احمر در جنگ ۱۲ روزه گفت: در ایام جنگ به یکی از قرارگاه‌های مازندران مراجعه کردم که یکی از نیروها جلوی من را گرفت و گفت: «به ما گفتن فردا نیروی تازه نفس میاد شما برید استراحت کنید. توروخدا اجازه بدید ما هم بمونیم…» این روحیه فقط تو دفاع مقدس دیده می‌شد.

در بیرون سالن، قاب تازه‌ای چشم‌ها را نگه می‌داشت؛ روپوش سفید پزشکی، نصب‌شده روی پایه‌ای بلند، در کنارش ظرفی کوچک از رنگ قرمز. مهمانان جلو می‌آمدند، انگشتشان را به رنگ می‌زدند و بر روپوش اثر می‌گذاشتند. نه شعاری گفته شد، نه بیانیه‌ای؛ اما هر اثر انگشت، بی‌واسطه‌ترین فریاد علیه جنایت بود؛ یک امضای سرخ، پای حقیقت.



منبع:خبرگزاری سلامت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا